رایان جونرایان جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

نی نی صالحی

خاطرات روز تولدت از زبان خاله پریسا

سلام عشق خاله عزیز دلم خیلیی دلم میخواست وبلاگت همیشه کامل و به روز باشه ولی بعد از تولدت انقدر شیرین بودی که دلم نمیخواست حتیی به ثانیه از وقتی که میتونم نازت کنم رو بذارم . کار دیگه ای بکنم  الان که دارم برات مینویسم شما هفت ماه . 14 روزته من نمیتونم خاطرات شیرین این مدتو کاملااا برات توضیح بدم ولی سعی خودمو میکنم ببخش عزیزم که خاله تنبلی کرده عزیزم میخوام از روز تولدت بگم برات که یکی از بهترین روز های عمرم بود  انروز قرار بود مامانت صیح ساعت 7 بیمارستان باشه  خیلی از عزیزان اونروز مامانتو همراهی کردن از جمله  بابا رضاو نانا و بابا سبامک و عمه سیمای مامانت عمو ناصر مامانت خاله ژاله تینا و انیتا و نیلوفر و نسترن همه با ...
3 تير 1394

رایان جان تولدت مبارک

سلام عشقم تولدت مبارک عزیزمم امروز شما ساعت 8.5 صبح به دنیا اومدی عزیزمممم با وزن 2 کیلو و 850 گرم خیلی فندی عزیزمم با همون نگاه اول عاشقت شدمم وقتی دیدیمت  بقیه شو بعدا مینویسم و عکسهای نازتم برات میذارم عشق کوچولوی من
20 آبان 1393

آخرین جشن تولد بابات بدون تو

سلام رایان خان خوبی دیگه شمارش معکوس برای بدنیا اومدنت شروع شده خیلی هم شیطون شدی خیلییی مامانت الان نشته رو به روم و یه شال سرمه ای بسته دور شکمش بعضی وقتا همچین لگد میزنی که مامانت پرت میشه  یکم دیگه صبر کنی دیگه این روز ها تموم میشه و یه دنیا جا داری .دیگه دیشب بابات اومده با ماشینتوننم اومده چون بلیت هواپیما نبود .الانم قراره  براش تولد بگیریم البته سه مهر تولدش بود ولی چون اونموقع قم بود موند برای امروز تازه کیک تولدشم سه روز تو یخجال منتظرش بود چون مامانت نمیتونه بره بیرون و میخواست کیک با سلیقه خودش باشه اخرین بار که رفت بیرون کیک خرید  الان بابات 27 سالش تموم شد این اخرین تولدی که بدون شما جشن میگره انشاالله سال دیگه ت...
10 مهر 1393

بدون عنوان

سلام نی نی جان فعلا قراره اسمت اقا رایان باشه الان که دارم برات مینویسم شب ساعت 11:25  چهارشنبه 8 مرداد ماهه الان ما خونه رعنا اینا هستم  مردا تو بالکن کباب درست کردن و الانم دارن تو بالکن سیگار میکشن تو هم از بس تو شکم مامانت تکون خوردی مامانت داره خفه میشه و نمیتونه نفس بکشه  بابا هم جمعه بر میگرده قم بلاخره بابات هفته قبل سه شنبه موفق شد برای اولین بار تو سونو گرافی تو رو ببنه  یه عالمه برات لباسهای کوچول موچولو خریدیم که انشاالله اگه موفق بشم عکسهاشو اینجا برات میذارم فعلا حرفای من تموم شد. بابا نوشت:hi my baby you are nice son kiss you my best son. i.m so sorry i can not at you mett  i.m too busy  but...
8 مرداد 1393

نی نی پسره

سلامممم من نی نیمون یه پسره و سری اول غربالگریها انجام شد خدا رو شکر سالمهه به زودی با عکس وسایلات و عکس سونوی خودت برمیگردم. ...
4 خرداد 1393

دیگه کامل شدی

سلام نی نی جان امروز فهمیدیم که حالتم خوبه پنج شنبه بابات از قم اومد و امروز مامانت رفته بود دکتر اونجا هم سوننوگرافی کرد وچون اونجا برا مامان و مامان بزرگت دست تکون دادی عصر رفتیم برات جایزه گرفتیم و یه بستنی خوشمزه هم به این مناسبت خوردیم . بابانوشت:سلام کودکم میدونم امروز خیلی بال بال میزدی تا من ببینمت ولی عیب نداره به وقتش.... خاله نوشت : این یعنی بابات داره بال بال میزنه تو رو ببینه اینم عکس اولین خریدات  
19 ارديبهشت 1393

برگشتن بابات به قم

سلام نی نی جان دیروز بابات برگشت قم الان هم مامان بزرگت نشسته اینجا میخواد برات بنویسه نانا نوشت: وقتی برای اولین بار تو سونو دیدمت مثل یه فندق کوچولوی توپول بودی که داشتی دستو و پا میزدی تو اون لحظه مثل این بود که برام دست تکون دادی ومن وجودتو حس کردم و هزار برابر بیشتر عاشقت شدم  و الان بی صبرانه منتظرم که بغلت کنم  وقتی دیدمت تقریبا تو هفته 11 بودی نی نی صالحی تا این لحظه 2 ماه و 26 روز ه که تو دل مامانشه.
13 ارديبهشت 1393